رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

كشف راهكار براي چيزهايي كه دست پسر بهش نمي رسيد.

سلام موش كوچولوي شيطون من  كه هر چي از شيطنت بگم كم گفتم كه چه بلايي سر ما در مياري. به خصوص وقتايي كه از اداره مياييم خونه  و تو مهد استراحت كردي و عصرونه هم خوردي  و سر حالي و من از انجام يك عالمه كار روزانه تو اداره خسته ام. تمام تلاشمو مي كنم كه خستگي مانع از مادر خوب بودنم نشه ولي تو هم تا مي توني آتيش مي سوزوني. شاكار هاي جديدت رو برات بگم  قبلا فقط چراخ مهتابي تو هال رو روشن خاموش مي كردي ، اونم چون مي رفتي روي مبل رو دستت بهش مي رسيد. اما الان ديگه اون برات كمه و مي خواي به بقيه چراغ ها هم دسترسي داشته باشي. يك موش كوچولوي چوبي داري كه دسته بلندي داره اون يك ياز ابزارته. يكي از وحشتناك ترين...
11 بهمن 1394

هديه خاله منا و عمو ابراهيم در راستاي جيش كردن پسر

سلام عزيز دلم  خوبي جون مامان اين چند روز حسابي در گير جيش كردن شما هستم . به خدا ديشب جوني ازم گرفتي كه نگو يعني درد دستم دوباره شروع شده و پشتم داره گز گز ميكنه. ديشب رفتيم خونه ماماني اينا براي ديدنشون كه از مشهد اومده بودن و شما هم تا تونستيد اونجا با داداشي آتيش سوزونديد. خاله منا و عمو ابراهيم هم سري پيش كه شما تازه جيش مي گفتي لطف كردن و برات يه بلوز و شلوار  هديه گرفتن . ديشب هم برات دو تا شورت گرفتن. كه خاله كادو رو بهت داد. تو هم باز كردي و گفتي اين و خاله منا آورده ، دست بزنيد. يعني همه مرده بوديم از خنده و بعد هم تندي شورت ها رو برداشتي بردي تو كيفت گذاشتي. دستشون درد نكنه.... البته با توجه به...
4 بهمن 1394

خريد اولين شورت براي پسرم

سلام گل پسرم  چند وقت در گير برنامه از پوشك گرفتن شما ها هستم و هر روز هم باهات يه داستان داريم . هنوز صبح ها كه مي خواي بري مهد چون حالت خواب و بيداري حوصله جيش رفتن نداري ولي روزايي كه خونه هستيم صبح ها كه بيدار مي شي سر حالي و قشنگ ميري دست شويي و ميري جيش. به همين خاطر تصميم گرفتيم بريم با بابا برات شورت بگيريم كه برات جذاب باشه و خوشت بياد. من چند مدل همين اطراف خونه خودمون ديدم ولي خوشم نيومد چون به نظرم اولين شورت خيلي مهم بود كه تو رو اذيت نكنه و تو توش راحت باشي. شايد خنده ات بگيره ، آره مامان حتي شورتتم برام مهمه  به همين منظور جمعه ظهر زديم بيرون كه بريم براي پسرم شورت بگيرم و به پيشنهاد بابارضا رفتيم خ...
2 بهمن 1394

مهموني آخر هفته - عمه زهرا بابارضا

سلام جون مامان  همه هستي من  كه مامان عاشق شيطنت هاته  امشب مهمون داشتيم و قرار بود عمه زهرا بابا براي اولين بار بياد خونه ما و من دلم نمي خواست چيزي كم و كسر باشه  خونه رو از قبل با هم تميز كرديم. و همه چی رو برای فردا حاضر کردیم . البته که مهمون ها اومدن ولی اتفاق بد اینجا بود که پسر عمه باباو همسرش بدون اینکه از قبل به ما اطلاع بدن نیومدن  و من هم که یه عالمه غذا درست کرده بودم همش موند. خلاصه شب خوبی بود و تو هم کلی شیطنت کردی
1 بهمن 1394